قلعه آبکوه تا چند دهه پیش، روستایی بود که چندین کیلومتر با شهر مشهد فاصله داشت و قدمتش به حدود ۴۰۰ سال قبل برمیگردد؛ هرچند قدیمیهای آبکوه نقل میکنند این قلعه بیش از هزار سال قدمت دارد. این روستا در ۶کیلومتری غرب مشهد واقع شده بود و تا قبل از دهه ۴۰ شمسی، خارج از محدوده شهری محسوب میشد؛ اما با افزایش جمعیت و گسترش شهر، هماکنون در مرکز شهر مشهد قرار گرفته است. آبکوه دهه ۴۰، از جنوب به روستاهای احمدآباد (در محدوده سهراه راهنمایی فعلی) و روستای ملکآباد (در ضلع جنوبی باغ ملک آباد فعلی) منتهی میشد و از سمت شمال تا جایی که چشم کار میکرد، کاریزها، گندمزارها و باغترهها دیده میشدند. ازسمت شرق باغهای روستا و از سمت غرب زمینهای غیرزراعی، دشتها و کاریزها بود. نظر بیشتر ساکنان آبکوه این است که در گذشته، در زمان بارندگی، آبهای سطحی از کوههای سمت جنوب و شرق به این روستا سرازیر میشده است و چون قلعه آبکوه، نخستین روستا در مسیر آبها بوده، آن را «آبکوه» نامیدهاند. تمام تصورات تان از یک روستا را در ذهن خود سرجمع کنید و آن را یک جا درست وسط شهر، در مجاورت و نزدیکی خیابانهای اصلی و مرفه مشهد بیابید. قلعه آبکوه همین منطقهای است که با بافتی روستایی و چنین پیشینهای، حالا در مرکز مشهد قرار گرفته و اهالی این منطقه چندسالی است به واسطه بافت فرسوده با مشکلات متعددی دست و پنجه نرم میکنند. مشکلاتی که از نبود امنیت گرفته تا جای خالی بهداشت و امکانات ضروری مثل زیرساخت مناسب فاضلاب و جمعآوری زباله و فضای سبز، مثل حسرتی بزرگ و چندینساله بر دلِ اهالی است. مشکلات ریز و درشتی که در لابهلای کوچه پس کوچههای تنگ و پیچ در پیچ، میتواند با یک آتشسوزی، یک بیماری نصف شبی و یک زلزله، تبدیل به یک داغ بزرگ و فاجعهای جبرانناپذیر شود. حالا در تریبون محله چهاردهم، پای درددل مردم این منطقه نشستیم که تمام فکر و ذکرشان فقط رهایی از این وضعیت آشفته است و از طرفی، دل رفتن از محله آبا و اجدادیشان را هم ندارند.
بوی ناخوشایند و ترافیک دایـمی
«سیدمحمدرضا نخعی» فروشنده لوازم تحریر و کتاب فروشیِ واقع در محله، یکی از کسانی است که سرِ حرف را با او باز میکنیم و درباره مشکلات محله میگوید: «حاشیه بولوار آبکوه، به واسطه وجود مغازههای فروش مرغ و گوشت و زبالههای این فروشگاهها، بوی بسیـــار نامطبوعی دارد و چندین بار تا به حال در این باره اعتراض کردیم و شهرداری هم، یکی دوبــار با افرادی که زبالههایشان را در معابر میریختند برخورد کرد اما هنوز با شرایط خوب و قابل قبول فاصله داریـــم.» «محمدرضا افروز» راننده تاکسی خط آبکوه که در همیــن محله ساکن است، گلایه میکند: «همیشه و هرساعت از روز، از ترافیک و شلوغی این جا در عذابیم. از همین میدان راهنمایی تا ابتدای فلسطین، همیشه خدا ترافیک است و به نظر میرسد هیچ کس نمیتواند از پس مدیریت ترافیک این جا برآید.»
پیشنهاد شهرداری برای خرید ملک، منصفانه نیست
یکی از کاسبان محله، وقتی متوجه میشود برای شنیدن و ثبت معضلات محــله آبکوه به این جا آمده ایم، میگوید: «متاسفانه نمیدانم به چه دلیل، شاید بهواسطه اهمال و کوتاهی، کانالهای فاضلاب این منطقه با آسفالت پوشانده شده و فقط یک سری حفره کوچک برای پایین رفتن آبهای روان به درون فاضلاب در نظر گرفته شده و چون این جا، هیچ کانال و جوی آبی هم وجــود ندارد، در روزهای اخیر که بارانهای سیل آسایی بارید، چندین بار ابتدای آبکوه دچار آب گرفتگی شد.» از حاشیه خیابان وارد کوچههای محله میشویم. جلوی در یک نجاری، مردی ۴۲ ساله ایستاده که خود را «قادری» معرفی میکند و میگوید: «تا یکی دو سال قبل، به این دلیل که محله ما جزو بافت فرســوده شهر است، شهرداری بهدنبال خرید خانههایمان برای خراب کردن و دوباره ساختن و به سازی بود. ولی انگار هدفشان اذیت و آزار ما و گرفتن خانه و کاشانه مان با پولی ناچیز بود. هرطور حساب کنید قیمت املاک مسکونی و تجاری محلهای که یک طرفش به بولوار سجاد و طرف دیگرش به بولوار شهید صادقی و فلسطین وصل است، متری دو میلیون و ۷۰۰هزار تومان نیست اما این پیشنهاد شهرداری به ما برای فروش خانه هایمان بود. با این قیمت که اگر بفروشیــم، باید در حاشیه مشهد یا روستاهای اطراف به دنبال خانه باشیم!ای کاش پیشنهاد شهرداری منصفانه بود تا رغبت به فروش و ساخت و ساز داشته باشیم.»
امنیت نداریــم، از فضای سبز هم خبری نیست
همین طور که صحبت میکنیم، به سمت کوچهای که از تخریب منازل درست شده میرویم و قادری ادامه میدهد: «این جا خانهای بود که به شهرداری فروخته و تخریب شد. اما حالا محل تجمع زبالهها شده و از همه جای این محله، زبالهها را این جا میآورند و میریزند و هیچ کس نیست که آنها را جمع آوری کند. همینجا تا چند وقت قبل محل رفت و آمد معتادان بود و شبها این جا مینشستند و مواد مصرف میکردند؛ تا این که خودم و اهالی با تهدید آنها را بیرون کردیم وگرنه این جا نه پلیسی هست، نه گشت نیروی انتظامی؛ شاید چون کوچهها تنگ است و رفت و آمد سخت، به این جــا سر نمیزنند.» کمی جلوتر «هادی شیواییان» یکی از قدیمیهای محله که خانوادگی، با برادران و خواهران همگی در آبکوه ساکن هستند، ادامه میدهد: «طرح نوسازی بافت فرسوده، جز تخریب امنیت این جا، کاری انجام نداده است. همگی تابع قانون هستیم و هرچه که قانون بگوید انجام میدهیم؛ اما پیشنهادهای غیرمنصفانهای که از سوی شهرداری به مردم محله برای خرید خانههایشان که تنها داراییشان است شد، ناحق بود و هست.» خانمی که با فرزندش در حال عبور از کوچه است، گلــه میکند: «انگار ما مردم محله آبکوه، جزو این شهر نیستیم. مثــلا در بولوار سازمان آب، وحدت، توفیق و… هر دو سه کوچه، یک پارک و فضای سبز وجود دارد اما این جا چون اسم بافت فرسوده را یدک میکشد، هیچ خبری از امکانات اولیه نیست. انگار بچههایی که در این محله زندگی میکنند، برای هیچ کس اهمیتی ندارند. تفریح بچهها فقط شده فوتبال در کوچهپسکوچهها با حضور موتور و دوچرخه و درنهایت بالا رفتن از درختهای توت!»
رغبتی برای فروش ملک نداریم و در انتظار حل مشکلات محـلهایم
محلهگردیمان به ظهر کشید و وقت اذان، یکی از ساکنان محله که متوجه حضور و موضوع گزارشمان شده بود، جلو آمد و خواهش کرد به داخل مسجد محل برویم و حرفهای نمازگزاران را که ساکن محله هستند، بشنویــم. وارد مسجد میشویــم؛ اولین کسی که سر صحبت را باز میکند آقای «محمدی» پدر یکی از شهدای مدافع حرم است که میگوید: «همین الان در مسجد بنیهاشم(ع) که در آن حضور دارید، تصویر شهدای انقلاب و جنگ و مدافعان حرم که این محله تقدیم کرده است، وجــود دارد و این نشان میدهد ما همیشه همراه و همپای کشور و نظام بودیم اما این طرح نوسازی بافت فرسوده، امان مارا بریده. ما هیچ امکاناتی نمیخواهیم، هیچ خواستهای هم نداریم و فقط نگران از دست دادن سرپناه و سقف بالای سرمان هستیم. من و تمام ساکنان این جا فقط به دنبال انصاف هستیم. درست است که تا به حال شهرداری کسی را وادار به تخلیه و فروختن ملک نکرده و هرکس ملکی را فروخته با رضایت بوده اما ما هم که ماندیــم، در انتظار حل مشکلات محله هستیم. تا بهحال چند شهردار و مسئول و مدیر عوض شدهاند و هیچکدام نتوانستند جواب ما را بدهند و مشکلات ما را حل کنند.»
ساکنان برای ساخت و ساز، حمایت نمیشوند
یکی از نمازگزاران، که «جوان» نام دارد، ادامه میدهد: «من تنها فرد محله هستم که دو ملک در این جا تخریب و با حفظ حریم شهرداری و طبق طرحهای تفصیلی، ساختمان سازی کردم. در ابتدا شهرداری منطقه به من گفت این ساختمان را بساز، ما هم کمک میکنیم تا اخذ مجوزها و روند کار به سرعت انجام شود و بتوانی برای ساخت، وام هم دریافت کنی. یک منزل ۳۲۰ متری را تخریب کردم و در عوض برای ساخت ۲۱۰متر به من مجوز دادند تا یک ساختمان چهارطبقه بسازم. حالا دوسال از زمان ساخت میگذرد و هنوز درگیر گرفتن سند هستم. با کلی بدهی و شراکت با مردم، توانستم ساختمان را بسازم به این امید که با سند آن بتوانم وام دریافت کنم یا آن را بفروشم، اما حالا برای پایانکار شهرداری و گرفتن سند به مشکل برخوردم؛ چون این املاک موقوفه است و زیر نظر سازمان اوقاف و امور خیریه.» آقای «معصومزاده» هم رشته کلام را در دست میگیرد و میگوید: «بر فرض که خودمان اقدام به ساخت و ساز خانههای این جا بکنیم، بعد از دردسرهای سر و کله زدن با شهرداری، گرفتار سازمان اوقاف و اختلافات بین شهرداری و اوقاف میشویم؛ چون ظاهرا این دو نهاد با هم مشکلاتی در این طرح دارند و سازمان اوقاف اجازه اخذ سند به املاک و شهرداری نمیدهد.»
شهرداری، بهفکر حفظ اصالت منطقه باشد نه تجاریسازی
آقای «خرسند» در ادامه میگوید: «چند سال است به دلیل همین برچسب بافت فرسوده، یک فروشگاه مواد غذایی، یک مرکز بهداشت، حتی یک نظافت درست و حسابی این جا وجود ندارد. ما از شهرداری میخواهیم تکلیفمان را روشن کند، چون از این بلاتکلیفی خسته شدیم.» روحــانی و پیش نماز مسجد هم اشاره میکند: «مناطق قدیمی و اصیل شهر مثل همین محله آبکوه، جزو هویت فرهنگی یک شهر است و باید بیش از هر جای دیگری، مراقبت شود. همه ما میدانیم اگر روزی در این جا اتفاق غیرمترقبهای رخ دهد و مثلا آتش سوزی شود، خودروی آتش نشانی نمیتواند وارد این کوچههای تنگ و باریک شود اما هویت و پیشینه و بافت اصیل آن هم باید حفظ شود. ما نمیگوییم این محله به همین شکل بماند اما به نظرم اگر ساخت آن به خود مردم واگذار شود و در ادامه، مردم هم حمایت شوند و مسئولان به فکر تجاری سازی محله و برج سازی در آن نباشند، خود مردم میتوانند هم محله را بازسازی و به سازی کنند و هم میراث فرهنگی و معنوی منطقه را حفظ کنند.
منبع: روزنامه خراسان