محمد به همسرم نظر داشت!/ بعد از قتل صحنه سازی کردم

  • ۵ سال قبل
  • 0

جوان ۳۴ ساله ای که مدعی بود دوست قدیمی اش را با ظن به یک ارتباط کثیف به قتل رسانده است در بازسازی صحنه جنایت ماجرای شلیک های بی صدا با کلت بادی را نیز به اعترافات وحشتناک خود افزود.

«رسول» متهم ۳۴ ساله یک پرونده جنایی که به همراه همسرش، توسط نیروهای مبارزه با مواد مخدر و به ظن حمل مسلحانه مواد افیونی در شهرستان فریمان دستگیر شده و راز جنایتی هولناک در مشهد را فاش کرده بود، توسط کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان و با دستور قاضی ویژه قتل عمد به بولوار توس (محل قتل) هدایت شد تا جزئیات این حادثه هولناک را بازگو کند. این متهم معتاد به مواد مخدر صنعتی در حالی مقابل دوربین قوه قضاییه قرار گرفت که قاضی احمدی نژاد موادی از قانون مجازات اسلامی را به وی تفهیم کرد تا مواظب اظهارات خود باشد و حقیقت ماجرا را بیان کند. مرد ۳۴ ساله نگاهی به همسرش انداخت و با معرفی کامل خود در تشریح صحنه جنایت گفت: چندین سال قبل در فریمان کبابی بزرگی داشتم و از وضعیت مالی خوبی برخوردار بودم. همسرم آن زمان از شوهرش طلاق گرفته بود و در کباب فروشی من به عنوان حسابدار کار می کرد که من عاشقش شدم و بعد ازمدتی با او ازدواج کردم ولی این ازدواج به صورت رسمی ثبت نشد. وقتی در دام مواد افیونی گرفتار شدم همه سرمایه ام را از دست دادم و روزگارم به کارگری کشید. آن زمان بود که به مشهد مهاجرت کردم و با «محمد» (مقتول) آشنا شدم. او وضعیت مالی خوبی داشت و در کار ساخت و فروش املاک بود. من هم که حرفه جوشکاری را آموخته بودم در ساختمان های در دست احداث او به عنوان جوشکار ساختمان فعالیت می کردم که همین عامل موجب ارتباط صمیمی من و «محمد» شد واو به منزل ما رفت و آمد می کرد. به طوری که من اعتماد کامل به او داشتم ولی آرام آرام خوره سوءظن در وجودم رخنه کرد و احساس می کردم او یک ارتباط پنهانی و کثیف با همسرم دارد و به همه چیز مشکوک بودم تا این که شب حادثه باز هم «محمد» سوار بر خودروی آریزو به منزل ما آمد. متهم این پرونده جنایی در بخش دیگری از اعترافاتش ادعای دیگری را نیز مطرح کرد و افزود: البته او بدهکاری زیادی داشت و برای فرار از دست طلبکارانش به منزلم می آمد و من به او پناه می دادم تا این که آن شب مانند همیشه بساط استعمال شیشه را پهن کردم تا با یکدیگر مواد بکشیم. او روی تشک نشست و بالش را زیر دستش قرار داد تا به راحتی بتواند مواد مخدرش را مصرف کند. من که هنوز سوءظن این ارتباط رهایم نمی کرد به گونه ای ماجرا را پیش کشیدم و از ارتباطش با همسرم سخن گفتم. «محمد» که از شنیدن این حرف ها گویی به شدت ناراحت شده بود، اسلحه کلت بادی اش را برداشت و به طرف من هجوم آورد. من هم از ترس به داخل حیاط گریختم که او ناگهان دو گلوله شلیک کرد که گلوله ای ساچمه ای به دیوار سیمانی حیاط اصابت کرد از شدت ترس فریاد زدم غلط کردم!دروغ گفتم! شوخی بود! «محمد» هم اسلحه اش را غلاف کرد و دوباره با هم به داخل اتاق بازگشتیم و باز هم مشغول مصرف شدیم.

منبع: رکنا

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *